جدول جو
جدول جو

معنی درویش خاک - جستجوی لغت در جدول جو

درویش خاک
(دَرْ)
دهی است از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل. واقع در 7هزارگزی جنوب باختری بابل و کنارراه شوسۀ بابل به آمل، با 190 تن سکنه. آب آن از رود خانه کاری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
درویش خاک
از توابع دهستان لاله آباد بابل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَرْ)
دهی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار. واقع در 9هزارگزی شمال نجف آباد و 3هزارگزی جنوب رود خانه قزل اوزن، با 160 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ)
چون درویش. بسان درویشان. همانند درویشان. درویش گونه:
یکی نصیحت درویش وار خواهم کرد
که این موافق شاه زمانه می آید.
سعدی.
پادشاهان را ثنا گویند و مدح
من دعائی می کنم درویش وار.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(دُنْ دی دَ / دِ)
دارندۀدرویش. نوازندۀ درویش. تیماردار و مراقبت و محافظت کننده درویش: و مردمش (مردم همدان) غریب دوست باشند و درویش دار. (مجمل التواریخ و القصص)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ خَ لَ)
دهی است از دهستان پی رجه سورتیجی بخش چهاردانگه شهرستان ساری. واقع در 52 هزارگزی شمال کیاسر آب آن از چشمه سار و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ خَ)
دهی است از دهستان دشت سر بخش مرکزی شهرستان آمل. واقع در 6 هزار و پانصد گزی خاوری آمل. آب آن از رود خانه هراز و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ)
مقل الحال. کسی که به وضع درویشان باشد:
قمری درویش حال بود ز غم خشک مغز
نسرین کان دید کرد لخلخۀ رایگان.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
روستایی در کوه های جنوبی بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان جلال ازرک جنوبی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی